...

...

Monday, March 31, 2014

جوک های قزوینی, joke ghazvini, جوک های نیمه سکسی (جوک قزوینی سری اول)



پيامگير موبايل قزويني: الان دستم بنده ببم جان!؟ اگه پسري، پيغام بزار، اگه دختري برو، وگرنه ميام داداشتو میگام

قزوینیه زن میگیره، شب اول كلی مرام میگذاره و تریپ "لاو"(!) خانوم رو میبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول میشه. زنه هم كلی حال كرده بوده، هی میگفته: چه ماه زیبایی، عجب ستاره‌هایی..! قزوینیه میگه: بالام جان خوب ستاره‌ها رو نگاه كن كه از فردا شب باید گلهای قالی رو بشمری


یك بنده خدایی اوضاع مزاجیش خراب بوده، هرچی هم دوا درمون میكرده افاقه نمیكرده، خلاصه آخر میره پیش یكی ازین دكترهای گیاهیِ مدرن(!) دكتره هم بهش میگه: ببین عزیز جان، علاج تو اینه كه یك مدت مقعدت رو بگذاری تو برف! از قضا این بنده خدا فردای اون روز یك سفر كاری داشته به قروین و خلاصه تو راه هی تو این فكر بوده كه حالا این وقت سال، برف از كدوم گوری گیر بیارم كه به ماتحتم بمالم(؟!) كه از بخت مساعد، اون شب برف مفصلی تو قزوین میباره. خلاصه قهرمانِ جك ما(!) هم خوشحال و خندان نصفه شب از هتل میاد بیرون و یك نگاه اینور اونور میندازه و میكشه پایین و ماتحت مبارك رو میگذاره تو برف. بعد یك مدت، باخودش میگه حالا كه اینجا برف زیاده بگذار یك بار دیگه بزنم كه دیگه 100% جواب بده. پا میشه، نیم متر اونورتر دوباره ماتحت رو میگذاره زمین. خلاصه محض اطمینان تا نزدیكای صبح همینجور نیم متر -نیم متر ...ون مبارک رو میزنه تو برفا و بعد هم خوشحال و خندان برمیگرده هتل. فردا صبح پا میشه میبینه همه قزوین سیاه پوشیدن و پرچم سیاه از خونه‌ها آویزون كردن و ملت تو خیابون دارن گریه میكنن! از یكی دو نفر میپرسه كه جریان چیه، منتها ملت از شدت بغض و گریه نمیتونستن جوابشو بدن. خلاصه آخر خِرِ یكی رو میگیره، میگه: آقا جون بچه‌هات چی شده؟ یارو با بغض میگه: بالام جان... دیشب وقتی ما خواب بودیم یك گله کان از شهر رد شده هیچ كس نفهمیده!!!


قزوینیه یك کون اساسی بلند كرده بوده و داشته واسه خودش خوش و خرم تو خیابون میرفته كه یهو یك قزوینی نااهل دیگه ...ون رو ازش بلند میكنه. قزوینیه خیلی شاكی میشه، داد میزنه: ای بی‌مروت.. ای بی دین و ایمون.. آخه اون کونی كه تو میکنی حلاله؟!!!



 قزوینیه كله سحر از خونه میزنه بیرون دنبال یك چاقال اساسی، آخر شب خسته و كوفته دست از پا درازتر برمیگرده خونه. هنوز از راه نرسیده، یه راست میره شیر گاز رو تا ته باز میكنه، میشینه جلوش. همین موقع رفیقش میاد تو اتاق، وضعیت اینو كه میبینه خیلی ناراحت میشه، میگه: بالام جان، حالا دنیا كه به آخر نرسیده.. امشب كان پیدا نشد، فردا خدا بزرگه! آدم كه نباید زود به فكر خودكشی بیافته!! قزوینیه میگه: خودكشی چیه بالام جان، منتظرم آقای ایمنی بیاد!



زن رشتیه به شوهرش می گه این همسایه قزوینیمون هر وقت تو نیستی میاد منو میکنه
رشتیه میگه ولش کن بابا این دیوونس وقتی هم که تو نیستی میاد منو میکنه


قزوینیه ازبغل دوستش رد میشه نمیشناسه دوستشو
دوستش برمیگرده میگه سلام نشناختی!!
میگه اخ ببخشید از جلونشناختمت
قزوینیه یه بچه خوشگل مهمونش بوده، هی میخواسته بکندش ولی نمیدونسته چطور حالیش  کنه. تو همین احوال، یکی در می‌زنه. قزوینیه میره دم در بعد از یه مدتی شاکی بر
میگرده،‌پسره میگه:‌چی شده؟! قزوینیه میگه:‌هیچی این پسر همسایه بود،‌میگفت:
بابام گفته یه کاسه تف بدین،‌مهمون داریم میخوایم بکنیمش! می‌بینی بالام جان چه
مردم بی ملاحظه‌این؟! نمیگن ما خودمون هم مهمون داریم!
 
قزوینیه میره مشهد توبه میکنه ... از اونجام میاد بره قم تو راه تو اتوبوس یه پسر خوشگل همسفرش میشه میرسه قم به حضرت معصومه میگه: به داداش بگو اون قضیه منتفی شد


تو پلیس راه اتوبان قزوین یه کامیون رو نگه میدارن.میبینن شیشه سمت راننده بازه یه ...ونم ازش بیرونه!! خلاصه میرن جلو به راننده میگن که: مرتیکه فلان فلان شده.این چه وضع افتضاحیه!!! قزوینیه با تعجب میگه: کدام وضع بالام جان؟! مامورا شاکی میشن میگن خودتو به نفهمی نزن.این چیه از شیشه اومده بیرون؟!! قزوینیه میگه: شما هم منو ترسوندین! بالام جان این کان بچست!! گذاشتم تو راه تگری بشه بره قزوین بزنم تو رگ

یک قزوینیه به دوستش میگه بابات چیکارست میگه بابام دوکان داره میگه خوش به حالت بابای من یک کان داره.

قزوینیه دم غروب می افته دنبال یك پسر ترگل برگل... پسره هم تا میفهمه قزوینیه دنبالشه، سرعتشو زیاد میكنه و میپیچه تو كوچه‌-پس‌كوچه. خلاصه ازین كوچه به اون كوچه.. تا آخر تو یك كوچه بن‌بست گیر میافته. وقتی میبینه گیر افتاده و قزوینیه هم داره با لبخندی بر لب میاد جلو، دهنشو وا میكنه، با همة وجود داد میزنه: كـــمـــــك!! قزوینیه میگه: بالام جان بیخود شلوغ نكن، اینجا اگه كسی هم بیاد كمك، میاد كمك من


 قزوینیه داشته از میدون انقلاب رد میشده، می‌بینه از پنجره طبقه سوم یه خونه یه ...ونِ سفید و تپلی زده بیرون! خلاصه میره زنگ میزنه میگه: بالام جان، مام همشهری هستیم، هوام گرمه، این درو بزن بیایم بالا بالاخره صواب داره! یارو میگه: برو بالام جان خدا روزیتو جای دیگه بده!‌ ما خودمان اینجا 5 نفریم، کانِ بچه داغ کردست گذاشتیم خنک بشه

 قزوینیه بدجوری حشری شده بوده، میره وامیسته سركوچشون،‌ اولین بچه ای كه داشته رد میشده رو میكشه كنار، ‌شروع میكنه به كار خیر. بچه هم شروع می كنه به گریه و جیغ و داد. قزوینیه با خودش میگه: بگذار یكم باهاش حرف بزنیم،‌ سرش گرم شه، ‌صداش بخوابه. بر می گرده به بچهه میگه: بالام جان شما تو كدوم كوچه می شینید؟ بچه همینجور كه داشته گریه می كرده،‌ میگه: ...اِهه! ‌ تو همین كوچه ...اِهه!. . قزوینیه میگه:‌ بالام جان،‌ پلاك خونتون چنده؟ میگه: اِهه ..اِهه..پونزده.. قزوینیه میگه: اِ؟ بالام جان، كدوم طبقه؟ بچهه میگه: ..اِهه.. طبقه سوم. قزوینیه با تعجب میگه: اصغر؟ بابا تویی؟!! چرا مدرسه نرفتی؟!!!


قزوينيه يك تريپ بچه خوشگل بلند ميكنه، ميبره خونه. خلاصه واسه اينكه مخ بچه رو بزنه، ميره آلبوم خانوادگيشون رو مياره، شروع ميكنن با هم تماشا كردن و درضمن قزوينيه واسه پسره تعريف ميكرده كه: بالام جان، اينو كه ميبيني، پسر خالمه... من كردمش، مهندس شد! اين يكي رو كه ميبيني، پسر داييمه، اينم من كردم، دكتر شد!! خلاصه همين طور يكي يكي ملت فاميل رو نشون پسره ميداده و ميگفته كه من كردمش و فلان كاره شد، يهو مادر قزوينيه از آشپزخونه داد ميزنه: بالام جان، اگه ميده بكن... اگه نميده هم بيخود فاميلو كوني نكن!




توی جاده قزوین تصادف شده بود. ماشین راهنمایی رانندگی اومد جناب سرهنگ گفت: چی شده؟ چی کار کردین؟ قزوینیه گفت: جناب سروان ما داشتیم میرفتیم این کامیون هم جلوی ما داشت میرفت. حالا نگو داشت میومد

اگه آمریکا به ایران حمله کنه، تنها راه شکست دادنشون اینه که زنهای رشتی اونارو از جلو مشغول کنن و مردهای قزوینی اونارو از پشت غافلگیر کنن



قزوینیه با زنش قهر می کنه شب زنه پشتشو می کنه بهش می خوابه قزوینیه می گه: چه کنم که بد چیزی رو واسه اشتی واسطه کردی



قزوينيه يه بچه خوشگل بلند كرده بوده، پاي معامله كه ميرسن قزوينه ميگه: ببين بالام جان، اگه بزاري توش بزارم 50 تومن بت ميدم اگر هم بزاري لاش بزارم 100 تومن بت ميدم. بچهه هم پيش خودش ميگه: عجب نرخ خوبيه! بزار يه لاپا بهش بديم 100 تومن كاسب بشيم. خلاصه تا وارد عمل ميشن قزوينيه امونش نميده و تا دسته ميكنه تو ماتحت بچه مردم! پسره هم بدبخت با هزار مكافات خودشو ميكشه بالا ميگه: خواركسده مگه قرار نبود لا پام بذاري؟! پس چرا كردي توش؟! قزوينيه ميگه: بالام جان به جون تو دست كردم تو جيبم ديدم 50 تومن بيشتر ندارم


عزرائیل میره سراغ قزوینیه بهش میگه وصیت کردی؟ میگه آره زیره فرشه



اهل قزوینم ، روزگارم بد نیست. مهد کودک دارم، بچه هایش توپولی و موپولی، برده ام تک تک شان زیر آن سرو بلند، پشت آن کپه خاک، آب را گل نکنید ، شاش را ول نکنید، شاید آن پایین تر، کودکی می شوید ، کون خود را در آب **** سهراب قزوینی



قزوینیه داشت باسنشو میخاروند کیرش بلند میشه میگه آروم باش خودمم...



قزوينيه مي گن شما چرا اينقدر خوشبختين؟ ميگه: براي اينکه بخت مي ترسه به ما پشت کن


به قزوینیه میگن شما قربانی هم میکنین؟قزوینیه میگه: فامیلیش مهم نیست، هر کی باشه میکنیم


یه نفر میفته زندان با یه قزوینی تو یه سلول! از ترسش به قزوینیه میگه: ببین من سه نفرو کشتم اومدم اینجا...! قزوینیه لپشو میکشه میگه: تو منم کشتی!!


به قزوینیه میگن یک جمله احساسی و کوتاه بگو
با بغض میگه"برگرد


قزوینی یه می ره جبهه. آمار شهدا زیاد میشه! تحقیق می کنن می بینن خمپاره که میاد، هیچ کس جرات نمیکنه بخوابه رو زمین


یه اصفهانی و یه تهرانی و یه قزوینی می میرند.آنقدر به خدا التماس می کنند تا اینکه خدا با برگشتن آنها به دنیا موافقت می کنه به شرطی که دیگه گناه نکنند وگرنه سنگ می شوند. خلاصه آنها به دنیا برمی گردند.همان اول کار تهرانیه یه دختره را میبینه و می افته دنبالش. همان دم سنگ میشه.بعد مدتی اصفهانیه یه ۵ تومانی روی زمین می بینه خم میشه که برداره قزوینیه می گه : خاک تو سرت . هم خودت رو بدبخت کردی هم منو


قزوینیه یه بچه رو دنبال میکنه، آخر سر تو یه کوچه بن بست گیرش میاره
بهش میگه:
«بالام جان! سه تا کار میتونی بکنی:
اول اینکه بال در بیاری پرواز کنی
دوم اینکه آب بشی بری تو زمین
سوم اینکه دستات رو بگذاری رو دیوار توکل به خدا کنی



قزوینیه میره توالت، تا میكشه پایین راست میكنه،‌ به ....یرش میگه: بخواب، بخواب، خودیه


جشنواره فیلم های
قزوین: کون پاره (جنگی)! کون مست(عشقی)! کون خور(ترسناک)! کون برهنه
(عاطفی)! شهر کونها (مستند)! ردپای کون (پلیسی)! کون بی سوراخ (تخیلی)!
پسرم عجب کونی داری؟ (تخیلی)! کون سوراخ (کمدی)!


میدونی تو قزوین چطوری به مهمونها شام میدن؟ صندلی می چینن ولی بجای میز روی سفره غذا رو میزارن


قزوینیه میره پیش روانشناس میگه آقای دکتر این کودک درون که میگن کجاست؟


قزوینیه انگشتش میشکنه از ناراحتی سکته میکنه


قزوینی ها اعتراض میکنن این چه الفبائیه که به ن میگن نون اما به ک میگن کاف



قزوینیه داشته تو خونش ترتیب بچهه رو میداده،‌بچهه هم حین عمل داشته با گلهای
قالی بازی میکرده. ‌قزوینیه شاکی میشه،‌میزنه تو سر بچه میگه:‌بالام جان، دل به
کار بده


قزوینیه پشت بچه‌ش می‌نویسه: با نگاهی به آینده، درست مصرف کنیم




Sunday, March 30, 2014

جوک های رشتی - جوکهای نیمه سکسی - اس ام اس نیمه سکسی-joke rashti-+18 (سری دوم)



یارو میره مهمونی خونه یه رشتی ، شب موقع خواب صاحب خونه بهش میگه: جاتو کجا بندازم تو اتاق نی نی خوبه؟ یارو با خودش فکر میکنه: کی حوصله گریه بچه داره. بعد به صاحب خونه میگه: نه ممنون همینجا تو حال خوبه! صبح پا میشه بره دشتشویی یهو یه دختر میبینه میگه: شما دختر فلانی هستین، اسمتون چیه؟ دختره میگه: نی نی. اسم شما چیه؟ یارو میگه: من خر من گاو من الاغ من نفهم


رشتیه 4 روز بعد از عروسی به دوستش میگه : او عجب زنی گرفتم . روز اول رفتم خانه دیدم با یه مرد خوابیده گفتم کیه؟ گفت شوهرمه. فهمیدم صداقت داره. فرداش دیدم مردها دو تا شدن گفتم اینا کین؟ سرشو انداخت پایین. فهمیدم نجابت داره . فرداش رفتم دیدم مردها در خونه صف بستن. رفتم جلو گفت برو ته صف . فهمیدم عدالت داره. فرداش رفتم خانه مادرش دیدم اونجام صفه فهمیدم اصالت داره!


رشتیه با زنش می ره مکه تنها بر می گرده می گن : چرا تنها اومدی ؟ می گه : ما رفتیم مروه خانومو بردن صفا...



مامور سر شماري مي‌ره دم خونه رشتيه مي‌گه شما چند نفريد؟ زنه بيرونو نگاه مي کنه مي‌گه من مشکلي ندارم شما چند نفريد؟؟


رفیق رشتیه میاد خونش مهمونی. وارد اتاق كه میشه، میبینه یه تفنگ به دیوار آویزونه. می‌پرسه: این واسه چیه؟ رشتیه میگه: واسه حفظ ناموس! خلاصه یارو حساب كار خودشو می‌كنه. شب ردیف تو اتاق خوابیده بودند، زنه میگه: {با خروپف}تفنگ خرابه! دخترش میگه:{خروپف} فشنگ نداره! رشتیه میگه: منم كه خوابم


رشتیه میره خونه میبینه زنش با یك نره خری مشغولند. یارو تا رشتیه رو می‌بینه می‌زنه به چاك و با آخرین سرعتش می‌دوه در می‌ره. رشتیه هم تا اون ور مازندران فحش میده و دنبالش میكنه. آخر یارو می‌رسه لب یك پرتگاه، دیگه هیچ راه فراری نداشته، ‌رشتیه هم همین جور عصبانی داشته دنبالش میومده. مرده میگه: غلط كردم! توروخدا منو نكش! رشتیه میگه: هیس! اول اون دمپایی های منو بده!!


رشتیه به دوستش میگه: زن گرفتم.دوستش میگه: چه جوریه؟ میگه: ناز، توپل، چشم آبی، سفید، موهاش بولند، اصلا بیخیال خودت می آیی میـکنی می بینی


بچه رشتیه به باباش میگه چرا عکس لخت مامان رو گذاشتی رو صفحه کامپیوتر ؟ باباش میگه هیسسسسسسسس... صداشو در نیار از اینترنت دانلودش کردم


دختر رشتیه یه دوست پسر داشته هر شب میومده خونشون ترتیب دختر رو میداده. خونه دختره این جور بوده كه از دم پنجره اول دختره میخوابیده بعد برادره، بعد مادره، آخر هم رشتیه. پسره هم هر شب از پنجره میومده همون اول ترتیب دختره رو میداده و میرفته. یه شب رشتیه با زنش دعواش میشه، زنه قهر می كنه میاد كنار پنجره میخوابه. شب طبق معمول، پسره از پنجره میاد تو، همون اول میپره رو زنه و شروع میكنه به کار خیر، یه دفعه میبینه، اِه! این كه دختره نیست! در میاره و میپره رو دختره. رشتیه پامیشه به پسرش میگه: بابا جان بدو در ریم، یه یارو اومده از اون جلو همینجور داره ترتیب همه رو میاد جلو!!!


رشتيه واسش مهمون مياد اينها هم يه اتاق بيشتر نداشتند. شب مي‌خوابند رشتيه وسط زنش سمت راست و مرده مهمونشون سمت چپ. نصف شب زن رشتيه به مهمون ميگه بيا منو بكن مرده ميگه بابا شوهرت بيدار ميشه بده... زنش ميگه نه بابا اين خوابه. براي اينكه مطمئن شي بيا اينم تكونش ميدم بيدار نميشه ... باز مرده ميگه نه يه وقت بيدار شد چي؟؟؟ زنه ميگه بيا اينم با مشت ميزنم توي سرش ...با مشت دوتا ميزنه توي كله رشتيه بدبخت ميگه ديدي بيدار نميشه اين خوابش خيلي سنگينه ... مرده بازم قبول نمي‌كنه زنه شاكي ميشه بلند ميشه ميره تو حياط... يهو رشتيه از جاش ميپره به مهمونش ميگه: مگه تو زبون آدم حاليت نميشه ...؟؟ وقتي ميگه من خوابم قبول كن ... الان خوب شد رفته از تو حياط دسته بيل بياره بزنه تو سر من تا تو باورت بشه كه من خوابم


نيروي انتظامي به يك رشتيه گير ميده كه تو مي‌خواستي اين بچه رو بكني. رشتيه ميگه: قربان اين حرفا چيه؟! من خودم بچه كونيم


رشتيه ميره خونه، ميبينه زنش يه ساعت طلا دستشه،‌ ميگه:‌خانم جان، اينو از كجا اوردي؟! زنه ميگه: معامله پایاپای کردم. رشتیه میگه یعنی چی؟ زنه میگه: يه ساعت دادم يه ساعت گرفتم


از رشتیه میپرسن: چه روزایی با زنت ...؟ میگه: همه روزا بجز پنجشنبه و جمعه‌ها! میپرسن چرا؟! میگه: اووو! پنج‌شنبه جمعه اونقدر شلوغه که ژتون گیر خودمم نمیاد!


رشتيه دم درايستاده بود که يه نفر مياد ميگه ميرم بالا خواهرت و ميکنم هيچ غلطي هم نميتوني بکني.يارو ميکنه و ميره. دوباره فرداش بازم مرده مياد همينو ميگه وانجام ميده.خلاصه يه هفته اين قضيه تکرار ميشه. همسايه رشتيه مياد بهش ميگه بابا زشته آخه به تو هم ميگن مرد.خواهرت و داره يه هفته ميکنه اونوقت صدات در نمياد؟ رشتيه ميخنده ميگه اي بابا تو چقدر ساده اي يارو رو دارم گول ميزنم حاليش نميشه اون که بالاست مادرمه


زمان جنگ صدام گفته بود كه من به شهرهاي مذهبي حمله نميكنم! اول ورودی رشت بزرگ نوشته بودن كه: به شهر مذهبيه رشت خوش آمديد


رشتيه و تركه و فارسه قرار ميزارن گلف بازي كنن. ترکه ميگه: زمينش از من فارسه ميگه: چوبشم از من رشتيه داد ميزنه كه: من بازي نميكنم بازم سوراخش افتاد به من

زنگ خونه رشتيه رو ميزنن از پشت آيفون ميگه : كيه؟ طرف ميگه: منم. رشتيه ميگه: كيرت تو كس زنم. زنش از اونور ميگه خاك بر سرت مگه تو غيرت نداري؟ رشتيه ميگه غيرتو ول كن قافيه رو بچسب


رشتيه ميره جهنم ميبينه قصاب محلشون تو جهنمه ميره پيششو ميگه عباس آقا اينجا چيكار ميكني عباس آقا ميگه جريان داره تو چرا اينجايي رشتيه ميگه منم جريان داره و رشتيه تعريف ميكنه كه : يه روز رفتم خونمون ديدم يه جفت كفش مردونه كنار كفشاي خانوممه رفتم تو گفتم كي اينجا بود نگفت همه چيني هارو شكستم ، گفتم كي اينجا بود ؟ نگفت تلوزيون از پنجره انداختم بيرون ، گفتم بگو كي اينجا بود ؟ نگفت اومدم كومودو از پنجره بندازم بيرون كه خودمم باهاش افتادم بيرونو مردم قصابه محكم ميزنه تو سر رشتيه كه بي پدرو مادر من تو كمد بودم



یه بار یه رشتیه شب دعا میکنه که حق به حق دار برسه صبح که بیدار میشه میبینه بچه هاش نیستن!


رشتیه زنش رو برد دکتر
دکتر : برای خانومتون 3 روز نزدیکی تجویز می کنم.
رشتیه میگه : خانوم رو بیارم مطب یا تشریق میارید منزل؟


از رشتيه ميپرسن: ممد آقا، بچه كجايي؟ ميگه: خودم بچه رشتم، ولي بابام بازار مشترك بوده


رشتيه به دوستش ميگه امروز انقدر خجالت كشيدم كه نگو .دوستش ميگه چي شده ؟ميگه رفتم خونه ديدم يه نفر روكار خانمه، يهو خانم زير كار گوزيد خيلي خجالت كشيدم



يه دختر رشتي دوست پسرش رو اورده بود خونه يهو باباش سرميرسه با عصبانيت ميگه آوووو چشمم روشن لابد از فردا جلوي من سيگار هم ميكشي


رشتيه آخره پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته گيلاس عرقشو نگاه مي‌كرده. يارو جاهله با خودش ميگه بگذار يكم بخنديم، ميره جلوي رشتيه، گيلاس عرقشو برميداره، لاجرعه ميره بالا. رشتيه اول يك نگاه غمناك به يارو ميكنه، بعد يهو ميزنه زير گريه! جاهله ناراحت ميشه:‌ميگه: بابا بيخيال،‌ شوخي كردم جون حاجي..اصلاً‌ الان يدونه مَشتي‌شو برات ميگيرم، مهمون من! رشتيه در حين هق هق ميگه: نه داداش، تقصير تو نيست. اصلاً‌ امروز بدترين روز زندگي منه! اولش صبح خواب موندم دير رسيدم سركار،‌ رئيسم هم بيرونم كرد! ‌بعد اومدم برگردم خونه، ‌ديدم ماشينم رو دزد برده! رفتم كلانتري، ‌گفتن كاريش نمي‌تونن بكنن...بعد تاكسي گرفتم رفتم خونه،‌ يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم، ‌يارو راننده تاكسيه هرچي از دهنش درومد بارم كرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونه، ديدم خانم با سه تا از همسايه‌ها تو رختخوابن! آخر تصميم گرفتم خودمو بكشم،‌كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو تا ته خوردي


يه رشتي با نامزدش تو يه اطاق تنها نشسته بودند و يه بالش بينشون فاصله انداخته بود همين طور كه صحبت ميكردند يهو باد شديدي مياد و روسري دختره رو ميبره .رشتيه به نامزدش ميگه ميخواي ازپنجره بپرم بيرون روسري توبيارم نامزدش بهش ميگه لازم نكرده تو اگه مرد بودي ميپريدي اين ور بالش


دختررشتيه ميره پيش باباش ميگه بابا پرايد ميخوام. باباش ميگه دخترم پرايد گرونه ، دختره ميگه من پرايد ميخوام خلاصه هي بحث ميكنن تا اينكه پدره ميگه پرايد ميخواي؟ دختره ميگه آره پدره ميگه حالا كه پرايد ميخواي بايد برام ساك بزني ، دختره ميگه بابا من دخترتم،باباش ميگه باش مگه پرايد نميخواي ؟ دختره ميگه چرا ميخوام ميگه بايد ساك بزني خلاصه دختره راضي ميشه.. بعد تا ميخواد ساك بزنه شومبول باباهرو بو ميكنه ميگه :بابا كير ت چه بوي اني ميده . بابا ميگه : آخه ديروز داداشت دوو ميخواست


يه رشتي به دوستش مي گه:جات خالي.رفتم خونه ديدم زنم زير پتوست پتو رو کشيدم .اون هم پتو رو کشيد هي من کشيدم ...هي اون کشيد اونقدر کشيديم تا پتو جر خورد !!!!! جات خالي بود.اونقدر سه نفري خنديديم


 یه روز رشتیه میره خونه میبینه زنش با یه مرده غریبه ... !بعد میشینه ساكت نگاشون میكنه .بعد از یك ساعت طرف میره.بعد زنه میگه چت بود ما رو نگاه میكردی؟!! ...رشتیه با خوشحالی میگه جنبه رو داشتی خانوم!


رشت زلزله مياد، رشتيه ميره بالاي سر جنازه زنش وميگه فقط ديوار روت نخوابيده بود كه اونم خوابيد



رشتيه به زنش ميگه عزيزم خوشحالم كه مادر شدي. زنش ميگه انشاا... يه روزيم تو پدر ميشي


رشتیه و قزیونیه رو نصفه شب مست و خراب میگیرن میبرن منکرات. از قزوینیه میپرسن: پدرسگ تو چی‌کاره‌ای؟! میگه: من شاه قزوینم خوار همه تون رو هم میـ...ام! از رشتی میپرسن تو چی‌کاره‌ای؟! میگه: منم پادشاه رشتم، خوار همه تون رو هم میـ...ام! افسره می‌بینه این دوتا حالشون خیلی خرابه، اصلاً حالیشون نیست کجان، می‌گه جفتشون رو بندازن تو یک سلول تا فردا خوارشونو بـ...ان! صبح که میشه مستی از سر جفتشون پریده بوده، اول قزوینیه رو میارن واسه بازجویی، افسره همون اول یکی می‌خوابونه زیر گوشش بهش می‌توپه: پدرسوخته! دیشب که پادشاه بودی، حالا کی‌ هستی؟! قزوینیه میزنه زیر گریه، میگه: بالام جان من کارگرم، بدبختم، حالا دیشب یه غلطی کردیم شما ببخش مارو. بعد نوبت رشتیه میشه، افسره بهش می‌توپه: ‌خوب تو چی‌کاره‌ای؟! رشتیه میزنه زیرگریه، میگه: والله ما تا دیشب پادشاه رشت بودیم، ولی از دیشب تا حالا ملکه قزوینیم!!!


رشتیه میره خونه میبینه یه مرده لخت وایساده تو خونش بهش میگه تو اینجا چه غلطی میکنی یارو میگه من با چتر از هواپیما پریدم بیرون ولی چترم گیر کرد به درخت، لباسام درومد و افتادم تو خونه شما. رشتیه میگه پس زود تر برو خونتون تا کسی نگرانت نشده. یارو میگه یعنی شاکی نیستی؟ رشتیه میگه نه بابا همین چند روز پیش یه غواصو از تو حموم پیدا کردم